یک زمانی بود که داستان ها مال این پادشاهان و اشراف بود و عشق هایشان. بعد کم کم مردم هم وارد ادبیات شدند. همین زندگی روزمره شان. اما در امروز ایران شاهد ژانر جدیدی هستیم که با کتاب های افرادی چون زویا پیرزاد و سپیده شاملو پر رنگ شد. حالا ژانر آشپزخانه ای وارد سینما هم شده است. " به همین سادگی" فیلمی از "میرکریمی" است. تم داستان به مدت یک روز در خانه است و بیشتر در آشپزخانه. آشپزخانه ای که بیشتر ِ زندگی زن در آن جریان دارد. او با ارزش ترین چیزهایش- دفتر شعر- را درون کابینت می گذارد. آنچه در این فیلم بر آدم نفوذ می کند سکوت است. سکوتی که تا آخر داستان هم حفظ می شود. شاید خود زن هم علت این کسالتش را نمی داند و در جواب دیگران تنها می گوید خوبم. دوربین تمام مدت به دنبال زن است و کارهای آشپزی را نشان می دهد. دیالوگ های پسر بچه هم تا حد زیادی، مشکلات زندگی او را نمایان می کند. آنچه زن را آزار می دهد این است که دلیل قابل قبولی برای نارضایتی اش از زندگی وجود ندارد. و از نگاه بیرونی نیز فردی " سپید بخت" محسوب می شود. بی اعتنایی شوهر در پایان هرچه بیشتر زن را متوجه ی زندگی یکنواخت خود می کند و تصمیمش را قاطع برای رفتن. رفتن به یک سفر کوچک که کمی برای خودش وقت بگذارد و از این روزمرگی به در شود.
مادران خانه دار، بخش زیادی از جامعه را تشکیل می دهند. بعضی هاشان آنقدر فرورفته اند که حتی نمی توانند این فیلم را بینند. و یک هراس همیشگی هم برای هر دختری وجود دارد. اینکه نکند یک روزی مثل مادرش، خاله اش یا عمه اش شود. اینقدر روزمره، اینقدر دور، اینقدر دلزده.
پی نوشت:
- رفتم سینما.
- اِ! با کی؟
- مگه باید با کسی رفته باشم؟
- تنها؟؟!!
- اشکالی داره؟
پی پی نوشت: آهنگش مرا می کشد!